lمجموعه خاطرات شماره پنجم
شماره پنجم :عملیات خیبر
روز هفتم عملیات امام پیام دادند که جزایر باید حفظ شود. احمد پس از شنیدن پیام امام گفت:«چشم، چشم» پس از دو هفته مقاومت وقتی برای ارائه ی گزارش به قرارگاه آمد ، سر و صورتش خاک گرفته و از دود آتش خمپاره و توپ و بمباران سیاه شده بود ، بسیار خسته و ژولیده بود. او را بغل کردم و بوسیدم و گفتم:« احمد، تو خیلی زحمت کشیدی .» گفت:« وقتی پیام امام را به من دادید ، همه نیروهایم را صدا زدم و گفتم اینجا عاشورا است به هر قیمتی شده باید جزیره را حفظ کنیم و خودم هم رفتم خط مقدم.»
شماره ششم : غفلت
روی مسائل ارزشی جامعه خیلی حساس بود . وقتی بعضی از ناهنجاری ها و ضد ارزشها را می دید، خیلی دلگیر می شد. یک روز بهم گفت:« چه کار می توانم بکنم تا آن تعداد محدودی را که غافل هستند، از غفلت بیرون بیاورم. به فکرم افتاده یک تابلویی بنویسم ودر خیابان کنار پادگانهای ولی عصر(عج) در مسیر عبور مردم نسب کنم و روی تابلو بنویسم که مردم شهدایی که در جنگ شهید شدند، اینها فردای قیامت جلوی شما را می گیرند و می گویند ما از شما طلبکاریم، ما از شما شکایت داریم.»
شماره هفتم : نظم و انظباط
در زمان جنگ، خط احمد تمیزترین خط بود، خاکریز آن بیشترین ارتفاع را داشت، غذای آن بهترین غذابود، انظباط در همه جا به چشم می خورد. در آرایش سنگرها، در چیدن سلاهها و ...حتی مقام معظم رهبری در یکی از خاطراتشان می فرمایند، اولین لشگری که برای تانکها چک لیست نوشته بود، لشگر احمد بود. برای همه چیز و همه کس برنامه داشت.
ادامه دارد ..
نام:احمد