دشمن آتش سختی می ریخت

هلی کوپترها راکت می زدند ، هواپیماها بمب می ریختند ، توپخانه هایشان مرتب شلیک می کرد . خمپاره های آنها هم به کار بود.خلاصه آتش بود که از هر سو می ریخت . حاجی یکباره پشت بی سیم شروع به صحبت کرد . بدون رمز خیلی صریح و مرتب می گفت فلان نیروها از فلان جا بروند در نقطه فلان و اتفاقا محل را هم دقیق مشخص می کرد. متعجب شده بودیم! ولی وقتی می شنیدیم اسامی به کار برده از افراد و مشخصات نیروهاهمه صوری است تازه فهمیدیم که چه می کند ، چون هر بار که گرای اشتباه به دشمن می داد ، خیلی سریع نیرو ها را در نقطه ای دیگر مستقر می کرد واین قدر این کار را تکرار کرد تا بسیاری از تلاشهای دشمن به هدر رفته وبچه ها از آتش آنها در امان ماندند. و دشمن به خیال خودش بسیاری از گردانهای ما را نابود کرد . جالب اینجا بود که حاجی می دانست گفته هایش توسط دشمن شنود می شوند و مخصوصا به دشمن گرای اشتباه می داد.این کار حاجی واقعا یک تاکتیک منحصر به فرد بود که آدم اول احساس می کرد او در اشتباه است و بعد از آن متوجه می شد که او چقدر زیرک و با هوش است.

منبع وبلاگ شهید کاظمی