قبل از عمليات فتح‌المبينآقا رشيد دریکی از خيابان‌هاي شهر شوش نقشه‌اي را روي زمين پهن کرد و گفت:((به اين منطقه مي‌گند تنگه رقابيه مي‌ري آنجا را مي‌گيري و با يک اسلحه ژسه آن را نگهداري مي‌کنی)).احساس کردم اين تنگه آن‌قدر تنگ و باريک است که آيفا وقتي بخواهد بپيچد،به ديوار تنگه برخورد ‌می کند.گفتم:چقدر تا آنجا فاصله است.آقا رشيد هم اشاره کرد:((فقط چند کيلومتر)).خط اول دشمن را که در عمليات فتح‌المبين شکستیم،به طرف تنگه راه افتاديم.بعد از طي چندين کيلومتر،حدود ساعت 4صبح با آقا رشيد تماس گرفتم گفت:کجايي؟ گفتم پنج شش کيلومتري آمديم ولي اثري از تنگه نمي‌بينيم.آقا رشيد فرمودند اطراف را خوب نگاه کن چه نشانه‌هايي دارد.سمت چپ و راستم کوه قرار داشت.مشخصات را برايش تعريف کردم،گفت:((احمد خودشه،همانجا بايست،الان درست در وسط تنگه‌اي))با تعجب گفتم:آقا رشيد اين همان تنگه رقابيه است.مرد حسابي تو گفتي بايک ژسه آن را نگه داريد.برو ژسه رستم را بياور تا اينجا را به اين وسعت برايت نگه دارد.بعد همگي زديم زير خنده و به لطف خدا توانستيم تنگه را حفظ کنيم. به نقل از شهید کاظمی